معنی از ذرات بنیادین
حل جدول
لاندا
از ذرات بنیادین زیراتمی
کوارک
ذره بنیادین
اتم
از ذرات بنیادی
امگا
لاندا
دستکاری بنیادین صفات ارثی
مهندسی ژنتیک
ذرات بلوری یخ
یخ ریزه
از ذرات زیراتمی
کوارک
لغت نامه دهخدا
ذرات. [ذَرْرا] (ع اِ) ج ِ ذرّه:
انعامش از شمار گذشته است و چون توان
ذرات آفتاب فلک را شمار کرد.
خاقانی.
جمله ٔ ذرات عالم گوش گشت
تا تو فرمائی هر آن فرمان که هست.
عطار.
هست آن ذرات جسمی ای مفید
پیش این خورشید جسمانی پدید
هست ذرات خواطر وافتکار
پیش خورشید حقایق آشکار.
مولوی.
ذرات صغار هوائی، آنچه که از اجسام ریز در آفتاب ِ از روزن افتاده دیده شود.. || ذرات صغار صلبه، ذره ها که بعقیده ٔ بعض طبیعیون جسم مرکب از آنهاست. ذرات ناریه؛ ذره های آتشی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اساسی، اصلی، بنیادی، رادیکال، ریشهای،
(متضاد) سطحی
فرهنگ عمید
ذره
* ذرات آلفا: (فیزیک) ذراتی هستند دارای بار مثبت الکتریکی که از رادیوم ساطع میشوند،
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع ذره
فرهنگ معین
(ذَ رّ) [ع.] (اِ.) جِ ذره.
فارسی به عربی
مکون
واژه پیشنهادی
پرتوهای کیهانی
معادل ابجد
1436